جدول جو
جدول جو

معنی ان دیم - جستجوی لغت در جدول جو

ان دیم
آن سو، آن طرف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندیوم
تصویر اندیوم
فلزی نرم، نقره ای رنگ، سمّی و قابل تورق و مفتول شدن که در حرارت ۱۵۵ درجۀ سانتی گراد ذوب می شود و در تهیۀ مواد نیمه رسانا و مواد دندان سازی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
معدوم شدن، نیست شدن، نابودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
ویران شدن، خراب شدن، ویرانی، ویران کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ انغام. جج نغم. (از المنجد). رجوع به نغم و انغام شود
لغت نامه دهخدا
لقب سیدرضی، از مانک به معنی ماه و دیم به معنی روی است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به کتاب النقض ص 442 و مانگ دیم شود
لغت نامه دهخدا
(نِ دُوْ وُ)
نام کنت ریشمونت از 1239 تا 1286 میلادی و دوک برتانی از 1286 تا 1305 م
پادشاه آراگن (1397-1479 میلادی). او را نیز عنوان پادشاهی ناوار بود
کازیمیر پنجم. پادشاه لهستان پسر سی ژیسموند سوم (1609-1672 میلادی)
پادشاه پرتقال از سال 1481 تا 1495 میلادی (1455-1495 میلادی)
او را ژانل نیز گویند. ملکۀ ناپل (1371-1435 میلادی)
پادشاه کاستیل متولد در 1405 و متوفی در 1454 م
پاپ مسیحی از سال 532 تا 535 م
لغت نامه دهخدا
(نِ دَ هَُ)
پاپ مسیحی از سال 914 تا 928 م
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ویران شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ویران شدن و از پا درآمدن عمارت و غیره. (آنندراج) (غیاث اللغات). ویرانی و پایمالی و خرابی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ نِ دُوْ وُ)
پسر اتن اول. امپراطور آلمان (973- 983 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِتْ)
معدوم شدن و نیست شدن. (ناظم الاطباء) ، جنبانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بجنبانیدن. (مصادر زوزنی) ، سر جنبانیدن از روی تعجب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سر جنبانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به شدن جراحت. (منتهی الارب) (آنندراج). به شدن جراحت پشت. (ناظم الاطباء). به شدن زخم پشت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ)
ابن ادیمین. سقاء. مشک
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ لِ)
طبیب مسیحی. او در آغاز قرن سوم هجری به بغداد میزیست
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آسان بودن: خذ ما انتدم، یعنی بگیر آنچه آسان است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نظام. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ انعام. جج نعم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از المنجد). رجوع به انعام و نعم شود
لغت نامه دهخدا
(نِ دُوْ وُ)
کمنن. امپراطور یونان از 1118 تا 1143 م
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پراکنده بهر سوی: ذهبوا انادید، بهرسوی پراکنده رفتند، و همچنین است ذهبوا تنادید. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مانک دیم، لقب سیدرضی، و معنی ترکیبی آن ماهرو و در بعضی نسخ این لغت نیامده است، (فرهنگ رشیدی)، معنی ترکیبی آن ماهرومی باشد چرا که دیم به معنی روی است، (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
معدوم و نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
ویران شدن، از پا در آمدن، عمارت، پایمالی و خرابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انسدام
تصویر انسدام
بهبود زخم ریش بهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انادید
تصویر انادید
به گونه رمن پراکندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعدام
تصویر انعدام
((اِ عِ))
معدوم شدن، نابود شدن، نیستی، نابودی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
((اِ هِ))
ویران شدن، فرو ریختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انهدام
تصویر انهدام
ویرانگری، نابودی، ویران کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از قدیم
تصویر از قدیم
از دیرباز، از دیر باز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از از دید
تصویر از دید
به لحاظ، از حیث
فرهنگ واژه فارسی سره
اکنون، الان، این لحظه، حال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
این طرف، این سوی
فرهنگ گویش مازندرانی
پس از آن، سپس، آن گاه، ظرف
فرهنگ گویش مازندرانی
نیم رخ، یک پهلو، یک طرف بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تخریب کردن، تخریب
دیکشنری اردو به فارسی